قسم خوردم كه پا به پاي تو مسير جاده عشق را بپويم
اما جاده عشق همراهي نمي كند
قسم خوردم كه همراه تو آرامش درياي عشق را حس كنم
اما درياي عشق سرابي بيش نبود
قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقي جز تو در قلبم نباشد
اما حس مي كنم تو عشقم را فراموش كرده اي
قسم خوردم تنها اميد قلب بيقرارم ، نگاه چشمهاي مهربانت باشد
اما تو نگاه زيبايت را از من ديوانه پنهان مي كني
قسم خوردم تا آخرين نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم
اما مي دانم كه تو مثل سابق نیستی که البته حق داری !
قسم خوردم جز عشق تو ، هيچ عشقي را به سراچه قلبم راه ندهم
اما فهميدم معناي عشق چیز دیگری است
قسم خوردم از غم عشق تو ديوانه شوم و بميرم
اما فهميدم كه حتي براي مردن هم خيلي دير شده ... خيلي !
شايد هيچ وقت من را اونجوری که هستم نشناسی
اما سوگند يك عاشق ، هرگز شكستني نيست
پس باز هم قسم مي خورم كه هرگز و هرگز سوگندهايم را نشكنم
و تا پاي جان عاشق بمانم و عاشق بميرم
می دانم حالم سنگین و دلم غمگین است
اما تو دلواپس نباش...
توی این دنیا نیامده ام که واسه همیشه بمانم ...
این زخم ها نمک میخواست